سفارش تبلیغ
صبا ویژن


هر روز که پیش می آید اتفاقات جدیدی رخ می دهد، وقایعی که گاه انتظارش را داریم و گاه حتی در تخیلات مان نیز به آن فکر نمی کنیم.
اما می دانم هر آن چه رخ دهد - تلخ یا شیرین، سخت یا آسان، منتظره یا غیرمنتظره، ... -  هر آن چه باشد، حتی اگر برایم بسیار سخت بگذرد در آن رحمت تو را می توان یافت.

درهای رحمت الهی به رویم باز است، پس خداوندا تو را هزاران بار شکـــــــــر

می دانم نه عبادتم آن گونه است که باید و نه تلاشم اما زندگی ام سراسر لطف و رحمت توست...
بابت سلامتی که به من عطا فرمودی تو را شکر
برای خانواده ای که به عطا کردی تو را شکر
برای محبت اهل بیت که در دلم قرار دادی تو را شکر
برای علمی که شرایط آموختنش را برایم فراهم کردی تو را شکر
برای روزی که هر روز بر سر سفریمان قرار می دهی تو را شکر
بار الها برای هر آن چه بر من ارزانی داشتی شکرت

أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

کارم را به خدا مى‏سپارم خداست که به حال بندگان خود بیناست
سوره ی غافر آیه ی 44



[ یکشنبه 89/3/16 ] [ 12:31 صبح ] [ ساجده ]

نظر

ماشاءالله به این آفریده های دوست داشتنی خدا؛ بگید ماشاءالله، زنده باشند ان شاءالله بعد پست را بخونید
ما سه تا جوجه خریدیم، سبز و صورتی و سفید، جوجه صورتیه همون اوایل مرد؛ و چقدر ناراحت کننده رفت. جوجه ی من – جوجه سفیده- ماشاءالله خوب جنب و جوش داشت اما تا امروز یه ذره هم قد نکشیده، یعنی کنار یه جوجه یه روزه که بزاریمش یه اندازه اند با این تفاوت که این یه کم پر درآورده! جوجه سبزه- جوجه ی خواهرم- ماشاءالله رشدش بد نیست اگر چه از جوجه پارسالی ها کوچولوتره.
همون طور که گفتم جوجه سفیده جنب و جوش زیادی داره و برای یک هدف خیالی چنان بدو بدوایی توی اتاق می کنه که بیا و ببین، وقتی جوجوی من شروع به دویدن می کنه، جوجه سبزه هم پشت سرش شروع می کنه به دویدن، وقتی بهش رسید محکم یه نوک می زنه توی سر جوجوی من! و بعد خودش می زنه جلو!
با مامان که راجع به این مسئله صحبت می کردم گفت: خوب حتماً سبزه خروسِ که این کارها را می کنه...
منم گفتم: نه، غده، می خواد بگه من زور دارم، زورم می رسه!
در هر حالت این جوجه های عجیب و غریب ما که نه نوک به گندم و جو می زنند نه نوک به نون و سبزی! در عوض غذاهای پخته را همراه با ما سر سفره خوب می خورند؛ این روزها خیلی نگرانمون کردند؛ آخه اول جوجه سبزه دو- سه روز بود غذا نمی خورد و همین باعث شده لاغرتر بشه و الان هم جوجه سفیده که خیلی زیاد مریضه، نه می تونه غذا بخوره نه چیز دیگه ایی، همش هم یه طوری رفتار می کنه حس می کنیم الان خفه می شه، یعنی اصلاً خوب نفس نمی کشه...
در هر حالت دیشب آوردیمشون برای دوا و درمان، یه کم بهشون زورکی غذا دادم، چون هیچ کدومشون در تمام طول روز هیچ غذایی نخورده بودند، بعد هم بهشون سیر دادم، سبزه وقتی غذا خورد حالش بهتر شد ولی سفیده خیلی حالش بد بود، همین طور که گذاشته بودمش روی زمین و با خواهرم داشتیم صحبت می کردیم که چی کار کنیم با یه صحنه ی خیلی خیلی خیلی قشنگ مواجه شدیم، از اون صحنه هایی که توی دنیای آدم ها فقط شاید توی عالم بچگی از بچه ها سر بزنه!
این موقع جوجه سفیده خیلی بی حرکت و مظلومانه کناری ایستاده بود، طوری که ادم احساس می کرد آخرین لحظات عمرش را داره سپری می کنه! که جوجه سبزه رفت سراغ جوجه سفیده و شروع کرد با نوکش پرهاش را مرتب کنه، ولی جوجه سفیده هیچ عکس العملی نشون نداد، بی حرکت و بی صدا...
جوجه سبزه خودش را بهش نزدیک تر کرد و رفت توی دلش و دوباره با نوکش پرهاش را مرتب کرد، بعد هم مثل یه تکیه گاه نشست کنار جوجه سفیده
باز هم جوجه سفیده بی صدا و بی حرکت بود، جوجه سبزه جوجه سفیده را نوک زد ولی سفیده بازم عکس العملی نشون نداد
این جا بود که جوجه سبزه تا می شد خودش را به سفیده نزدیک کرد و بعدم هی خودشو کشید به جوجه سفیده، چندین مرتبه این کار و انجام داد و در نهایت خوابید کنار جوجه سفیده تا جوجه مون که مریض بود و  تعادل نداشت بهش تکیه بده، خلاصه این قدر قشنگ و خالصانه بهش محبت کرد که نگو...
باید این صحنه را می دید، نوشتمش تا بگم جوجه ها هم شاید برای ابراز برتری خودشون محکم بزنند توی سر همراهشون! اما وقت مریضی و درماندگی دوستانه و خالصانه بهش محبت می کنند
بیایند کمی از اون ها یاد بگیریم، بیایند یاد بگیریم حتی به کسانی که می زنیم تو سرشون محبت هم بکنیم، ما آدم ها فقط یاد گرفتیم بزنیم تو سر اونی که داره از ما جلو می زنه! بیایند دوست داشتن را هم یاد بگیریم، باور کنید محبت کردن اون قدرها هم سخت نیست...
پ.ن. جوجوها حالشون خوب شده...
خدایا شکرت


[ دوشنبه 89/1/30 ] [ 12:2 صبح ] [ ساجده ]

نظر

محبت در دلِ غم دیدہ الفت بیشتر گیرد
چراغی را کہ دودی ہست در سر زود در گیرد

نظیری نیشابوری


[ پنج شنبه 89/1/26 ] [ 9:23 عصر ] [ ساجده ]

نظر

جوجه ها را که خریده بودیم، می زاشتمشون بیرون؛ وقتی می رفتم دم در بدو بدو می یومدند طرفم و می پریدند توی دلم!
بعضی وقت ها هم با این که هم آب داشتند هم دون، هم جاشون خوب بود ولی صدای جیک جیکشون قطع نمی شد که نمی شد، کلافه که می شدم می رفتم سراغشون و می گرفتمشون توی دستم، توی دلم؛ اون وقت آآآآروم می خوابیدند!
تا این که یه روز که خیلی خودشون را کثیف کرده بودند آب را ولرم کردم و گرفتمشون زیر آب و خوب شستمشون! بعدم خشکشون کردم و گرم نگه شون داشتم را سرما نخورند.
از اون روز به بعد هر وقت بغلشون می کنم شروع می کنند به لرزیدن! با این که هنوزم تا در اتاق را باز می کنم می دووند طرفم ولی وقتی می خوام بغلشون کنم فرار می کنند!
انگار فهمیدند این موجود همون قدر که می تونه مهربون باشه می تونه بد هم باشه!
چقدر، چند بار، چند دفعه محبت هامون در حق دیگری را این طوری ضایع کردیم؟
-------------------------------------------
خیلی دوست دارم جوجه ها را فشار بدم! اما حیف که اگر قشنگ فشارشون بدم استخون هاشون خورد می شه!
با خودم فکر می کنم خدا هم ما را خیلی دوست داره که فشارمون می ده...
احتمالاً باید بگم سال نو مبارک! ان شاءالله سالی سراسر موفقیت پیش رو داشته باشید؛ سالی سراسر بندگی به درگاه خالق و خدمت به خلق...


[ چهارشنبه 89/1/4 ] [ 5:40 عصر ] [ ساجده ]

نظر

<< مطالب جدیدتر ::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه